سکوت
سکوت سرشار از سخنان نا گفته است، از حرکات ناکرده، اعتراف به عشقهای نهان و شگفتیهای بر زبان نیامده…
سکوت سرشار از سخنان نا گفته است، از حرکات ناکرده، اعتراف به عشقهای نهان و شگفتیهای بر زبان نیامده…
یک روز ملانصرالدین دست بچه ای را گرفت و به دکان سلمانی برد. به سلمانی گفت: من عجله دارم، اول سر مرا بتراش ، بعد
از اینجا طرحهای زیبایی با موضوع نیمه شعبان دانلود کنید.
صد بار گفتم این آمریکای جنایت خوار نامرد برامون نقشه کشیده از راه راست منحرفمون کنه ، اول که فیس بوک رو راه انداخت و حالا
آهای آدمی که کلی حرف نگفته تو دلت داری و یه نقاب کهنه روی صورتت، سعی نکن نقاب رو برداری، مراقب باش حرفی نزنی که
میپل (Maple) داشت زور میزد یه دستگاه 11 معادله 11 مجهول رو حل کنه. تا 1000 ثانیه رفت، کنسلش کردم. حالا موندم با چه رویی بهش
خانه ام آتش گرفته است، آتشی بی رحم همچنان می سوزد این آتش نقش هایی را که من بستم به خون دل بر سر و
امروز کلی شیرینی زبونی خوردم و به خاطر همین یاد اولین جوکی که شنیده بودم افتادم (حالا نگید چه ربطی داشت؟ ) این اولین چیزی بود
اگه یه روز از خونه اومدین بیرون و دیدین که وسط پیاده رو پرده کشیدن و تابلو زدن: پیاده رو زنانه و پیاده رو مردانه