بوی گند
یه آدم بسیار گه و بی شخصیت می شناسم، از دور که میاد بوی گندش به مشام میرسه و همه فراری میشن.
یه آدم بسیار گه و بی شخصیت می شناسم، از دور که میاد بوی گندش به مشام میرسه و همه فراری میشن.
پادگان تقريبا برام جا افتاده و روال كارها دستم اومده. افتادم گردان بهداري، اونجا نامه مينويسم و كاراي دفتري ميكنم. روزها زودتر از اون چيزي
بار و بندیل رو بستم و کوله رو گذاشتم گوشه اتاق. همه چی آماده است برای حرکت به سمت شیراز. این سربازی هم بهانه ای
به لطف گوگل مپز مرکز آموزشی که تو شیراز باید برم شناسایی شد. آدرسشم اینه: شیراز – سمت راست. 😀 داشتم بررسی میکردم که تو
میخوام سعی کنم تا این چوب خط لعنتی سیاه میشه از زندگی لذت ببرم. حالا هرجا که باشم فرقی نمیکنه. لذت اجباری برای یه زندگی
امشب شب آخره ها 🙁 (گریهی حضار) گویا قضیه از این قراره که فردا می ریم، بعد یه لیستی میدن، میگن برید خونه هاتون اینارو
الان رفتم موهامو از ته زدم. زیادم بد نشده، خودم که خوشم اومده :). اصن اگه با استقبال اطرافیان روبرو بشم، دیگه موهامو بلند نمی