دیکته
برادرزادهم امروز اومده بود خونهی ما که بهش دیکته بگیم. برای 2 صفحه دیکته چهار نفرو درگیر خودش کرده بود، اصن یه وضی. یادمه غیر
برادرزادهم امروز اومده بود خونهی ما که بهش دیکته بگیم. برای 2 صفحه دیکته چهار نفرو درگیر خودش کرده بود، اصن یه وضی. یادمه غیر
یه نفر هم تعریف می کرد از سال اول مدرسه ش، می گفت اولین باری که معلم بهشون دیکته میگه، این همینطور می نویسه تا
فردا روز اول مدرسه برای کلاس اولی هاست. برادرزاده م هم فردا میره مدرسه. ذوق و شوقی که داداشم داره خود بچه نداره! یه مداد