امروز داشتم با یه نفر در مورد انتخابات مجلس صحبت میکردم، میگفت باید به دولت کمک کنیم و به نمایندههایی رای بدیم که تقریبا همسو با دولت باشن و چوب لا چرخشون نکنن. کم کم داشتم قانع میشدم که یاد انتخابات قبلی افتادم:
«حقیقتش اینه که تو انتخابات قبلی تمایلی برای رای دادن نداشتم و درانتخابات بعدی هم همینطور، مگر اینکه معجزهای چیزی اتفاق بیفته (که بعید میدونم).
اون موقع با توجه به وضعیتی که تو پادگان داشتیم مجبور شدیم رای بدیم (نمیدونم، شایدم مجبورمون کردن) گفتن که ساعت 8 صبح تو پادگان باشید، مرخصیها لغو شده بود و سربازهای بومی هم اومدن پادگان، تا بعد از رای گیری هم اجازه خروج نداشتیم. بعد هم تا ساعت 3 بعد از ظهر منتظر موندیم تا صندوق بیاد تا به وظیفهی شرعی و ملی و مهمتر از همه وظیفهی سیاهی لشگریمون عمل کنیم.»
اینا رو نوشتم چون احساس میکنم کم حافظه شدم، شاید یه روزی به دردم خورد.
پی نوشت باربط:
کلا یکی از وظایف مهم آدم تو سربازی سیاهی لشگر بودن توی مراسم مختلفه.
پی نوشت بی ربط:
شایدم یه روز آدم از خواب بلند شه، بفهمه هرچی که تا الان دیده خواب بوده. بعدشم متوجه بشه دنیای واقعی خیلی کثیفتر از دنیای تو خوابشه.