تا حالا شده از یه دوست یا آشنایی مدت زیادی خبر نداشته باشید، بعد یه مدت دیگه روتون نمیشه ببینیدش؟ الان من نسبت به این وبلاگ اینجوری شدم. البته باید اعتراف کنم یک ماه پیش اومدم چند خط نوشتم ولی وقتی روی دکمهی «انتشار» کلیک کردم، متوجه شدم اینترنت قطع شده، بعد که دکمه Back مرورگر رو زدم صفحه انتشار بدون متن اومد بالا و چیزی که نوشته بودم رو نتونستم برگردونم.
تو این مدت اتفاقای خوب و بدی افتاد. خب زندگی همینه دیگه، نمیشه فقط منتظر انتفاقای خوب بود. یکی از اتفاقای بد این بود که مادربزرگم به رحمت خدا رفت. اتفاقای خوب هم این بود که سه تا کوچولو به جمع خانوادمون اضافه شد. دو تا برادرزاده و یه خواهرزاده.
دو هفتهس که دارم رو برنامه نویسی اندروید هم کار می کنم، و برای شروع یه اپلیکیشن تقویم با نمایش مناسبتها و تعطیلات تونستم بنویسم. تجربهی خوبیه.
چند روز پیش داشتم مطالب قدیمی وبلاگ رو مرور میکردم، متوجه شدم که اکثر مطالب شده شکایت از زمین و زمان و چس ناله* و غرغر. تصمیم گرفتم اینجا زیاد غرغر نکنم، البته شرایط نسبت به قبل خیلی فرقی نکرده ولی خب دیگه.
و آخرین چیزی که از این ۷ ماه غیبت به نظرم میرسه بگم، اینه که چند روز بعد از آخرین پستم اومدم تهران و با سه تا از دوستام همخونهای شدم. دوباره برگشتم به زندگی مجردی، از مصائب اینطور زندگی فقط همینقدر بگم که امشب داشتم ظرفای دو ماه پیش رو میشستم! اصن یه وضی.
پی نوشــــــــــت:
* این واژه چس ناله رو اولین بار تو وبلاگ دکتر دیدم. گفتم بگم که یه موقع مشمول قانون کپی رایت نشم 🙂
– برای عنوان مطلب چیزی به ذهنم نرسید. مثلا چی آخه؟ «بازگشت» یا «من برگشتم عزیزان»؟ همین که اومدم چند خط نوشتم خودش کار بزرگیه. دیگه پیدا کردن عنوان مناسب در توان من نبود.