برنامه نویس و طراح سایت

بهشت و جهنم

روزی یک مرد با خداوند مکالمه ای داشت: «خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟»

خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف غذا بود، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر و مریض بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف غذا ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

مرد با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: «تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است»، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف غذا روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند، مرد گفت: «خداوندا نمی فهمم؟!»، خداوند پاسخ داد: «ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!»

14 پاسخ

  1. له شدم…!
    چه دردناک…
    چقدر دلم نمی خواد برم توی جهنم… کلا گفتما واسه غذا اینا نبود…
    غصه م گرفت یهویی

    پاسخ:

    بله دیگه. تو جهنم آدما از آتش درون خودشون می سوزن.

  2. اااا قبول شدی؟؟؟؟  واقعا که!! همینه دیگه فقط غصه هاتونو می گید :عصبانی …!
    آفرین آفرین!

    پاسخ:

    نـــــــه عصبانی نشو! گفتم که خواستم ریـــا نشه!

  3. یعنی به همین سادگی میشه رفت بهشت.
    چرا پس ما همه چیزو سخت میگیریم؟
    وااای چه متن زیبایی بود .
    مرسی

    پاسخ:

    بله! بهشت همینه!

  4. تبریک می گم قبولی تون رو.
    موفق باشید و به آرزوهای بزرگتون برسید.

    پاسخ:

    خیلی ممنون از لطفتون.
    ان شاالله همه به آرزوهاشون برسن.

  5. وووووو چه عجیب اگه فقط همین باشه خیلی هم بد نیستا ….
    ولی مطلب جالبی بود

    پاسخ:

    ظاهرش که خیلی هم بد نیست ولی باطنش…

  6. پس منم میرم جهنم!!!؟؟؟

    پاسخ:

    چرا؟ اون فقط واسه یه لحظشه! بعدش پا میشن با کمربند همدیگرو سیاه و کبود می کنناااااا
    تو سعیتو بکن شاید راهمون دادن بهشت.

  7. سلام دوست عزیز
    . وبلاگ شما خیلی جالبه
    من عاشق اینجور نوشته هام
    در صورت تمایل به تبادل لینک
    منو با نام          دلنوشته های مینا        بلینک
    و بگید به چه اسمی شمارو لینک کنم.
    منتظرتم

    <!–

    پاسخ:

    –>

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *