اگه زمان برمیگشت عقب، بعضی کارها رو نمیکردم، بعضی حرفها رو نمیزدم، بعضی فکرها رو میریختم دور…
اگه یه غول چراغ جادو بهم میگفت آروز کن، ازش میخواستم منو برگردونه به 5 سال پیش، نه فقط منو، همه چیزو…
امشب همینجوری (یا شاید برای تنوع) داغونم، یه جور داغون شدگی دوست داشتنی.
11 پاسخ
فیلم Butterfly Effect 1 رو ببین، اگه دیدی یک بار دیگه هم ببین.
ممنون.
رفت تو لیست دانلود. ببینیم چی میشه.
فیلمو دیدم.
جالب بود. مخصوصا اینکه تلاشهای مکرر برای تغییر اوضاع نتیجه های مختلفی داشت. اسم فیلم واقعا برازندشه :دی
مطمئن باش که من قصد نداشتم که نظرت رو عوض کنم و الان هم نمیخوام خطبه بخونم براش :دی، ولی دوست دارم بدونم تو هم بعد از دیدن این فیلم دچار عدم قطعیت شدی یا فقط من مریضم؟ :دی
😀
الان اگه بگم نه که دروغ گفتم.
میگم یه روانشناس خوب سراغ داری آیا؟ :دی
پیدا شد منم میام :دی
گذشته رو که نمیشه کاریش کرد، اما با دیدن این فیلم آدم به این فکر میکنه که الآن (که گذشتهی آیندهس) و کارهایی که تو این لحظه انجام میشه، چه اثر پروانهایی روی آینده داره؟ ممکنه که این اثر کوچیک بعدها طوفانی به پا کنه؟
خوبیش اینه که مثل تو فیلم نمیشه مسیرها و نتیجههای مختلف رو دید، وگرنه حتما روانپزشک لازم میشد آدم. :دی
بدیش هم اینه که، فقط تصمیمات خود آدم نیست که تو این اثر گذاشتنها موثره.
واقعیتش رو اگه بخوای، من اینقدر آگاهانه خودم به خودم ضربه زدم که دیگه نیازی به تصمیمهای بقیه نیست :دی. پیشنهاد میکنم هم دیگه به این مسئله که سرانجام تصمیمهات چی میتونه باشه خیلی فکر نکنی، حس کردی درسته انجام بده و همیشه امید داشته باش که همهی شرایط به نفع توئن. اون فکر مثل یه سیاهچالهس.
😀 تو احتمالا در چند جبهه علیه خودت در حال جنگی.
واقعا باید همینطوری باشه. توکل و امید به خدا فراموش نشه.
برگشتن به گذشته، یا لا اقل داشتن قسمتی از دانایی آینده!
گزینه اول که برامون محاله، میمونه آگاهی از آینده…
امیدمون هم کسب همین آگاهیه…
به نظرم تنها ابزاری که در برابر آینده در اختیار داریم، تجربه از گذشتهس که خب حتمی نیست.