برنامه نویس و طراح سایت

روزگاری دزدها هم با شرف بودند

به ایمیلی که هم اکنون به دستم رسید توجه کنید:

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند: چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند. و من دزد مال او هستم، نه دزد دین. اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال ،خللی می یافت، آن وقت من دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.

پی نوشت:

ما که دزد نیستیم، ولی خیلی وقتها انصاف هم نداریم.

12 پاسخ

  1. سلام
    ایول دمش گرم.

    ما که دزد نیستیم، ولی خیلی وقتها انصاف هم نداریم. دقیقا همینطوره

    پاسخ:

    بـــــه… سلام. کجایی بابا دلمون تنگ شده بود واست

  2. salam

    واقعا!

    خیلی ها هستند که یه زره انصاف تو وجودشون نیست.
    اصلا دوست و آشنا حالیشون نیست .

    پاسخ:

    آره واقعا

  3. مجید میگم من یه درس اخلاقی از این پستت گرفتم، میخوام برم دزد بشم و دقیقن شبیه همین دزده باشه اخلاقم، نظرت چیه؟

    پ.ن: ترجیح میدهم دزدی کنم و مسئولیت نداشته باشم و مردم دینشون به باد نره تا اینکه مسئول باشم و دین مردم رو به باد بدم. {یکی از فامیلای شریعتی اینا :دی}

    پاسخ:

    خوبه ولی دزد شدی دمت گرم به خونه ی ما نزنی یه وخت

    این فامیلای شریعتی اینا، فامیل دوره یا نزدیک؟

  4. چون توی تلویزیون همه دزدا مرد هستن! :)) دلیلم خیلی توپ بود نه؟!! الان اینقدر قانع شدی که دیگه هیچی نمیتونی بگی!!!

    پاسخ:

    بله دیگه هر چی بد باشه مرده مثلا آقا دزده، آقا گرگه …
    ولی هر چی خوبه زنه مثل خورشید خانم…. این تلویزیونم بد آموزی داره هاااا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *