کلاس دوم و سوم ابتدایی یه درسی داشتیم به نام جمله سازی. سمت راست دفتر از بالا به پایین یه خط قرمز میکشیدیم و طرف راست خط کلمه مینوشتیم و سمت چپ با اون کلمه یه جمله میساختیم.
یادمه هر وقت یه کلمهای سخت بود و هیچ جملهای براش پیدا نمیشد از جملات کلیشهای استفاده میکردیم:
با کلمه فلان جمله بسازید: من کلمه فلان را در دفترم نوشتم. (!)
با کلمه بهمان جمله بسازید: آقای معلم به ما گفت با کلمه بهمان جمله بسازید. (!)
بعد میرفتیم پای تخته و جملاتمون رو با صدای بلند برای بقیه میخوندیم.
قیافهی معلم بعد از شنیدن جملههای ما دیدنی بود: و
و ما هم سوت زنان محل حادثه رو ترک میکردیم:
پینوشت:
داشتیم غذا میخوردیم که یاد گذشته افتادیم و هر کس یه خاطره تعریف کرد. اونقدر خندیدیم که نفهمیدیم چی خوردیم. بنابراین نصیحت من به شما جوانان این است که خنده را قبل از خوردن غذا استعمال کنید، چون شنیدهایم خندیدن اشتها را زیاد میکند.
یک پاسخ
خداییش اگه جمله هامون این شکلی هم بودن خودمون می نوشتیم.
ولی حالا من نشستم التماس پسرخاله ام می کنم بیا پیک تابستونه تا بنویس.میگه پس تو جمله هاشو بگو من می نویسم.بهش جمله میگم میگه نه این جمله هات اصلا خوب نیستن فکر کن یه جمله ای بگو که خانممون نفهمه تو بهم گفتی!!فکرکن!!
پاسخ:
بچه های این دوره زمونه تو یه دنیای دیگن.
دوستم می گفت خواهر زادش درسشو نخونده معلمش ازش پرسیده چرا ننوشتی؟ گفته حوصله نداشتم.