دسته‌بندی: روزگار خودم

تو این فکربودم یه مطلب چند خطی بنویسم، دیدم یکی از دوستان کل چیزایی که می‎خواستم بگم رو تو یه جمله خلاصه کرده: «مرگ تدریجی

دیروز یکی از پیجای فیس بوک عکس بالا رو گذاشته بود. عکس جلدِ خاطره انگیزترین کتابی که تا حالا داشتم. داستان از این قرار بود

هر وقت که خانواده تصمیم میگیرن از خونه بزنن بیرون و یا برن مهمونی و من نمیخوام با اونا برم، «آدم به دور» عبارتیه که

اگه زمان برمیگشت عقب، بعضی کارها رو نمیکردم، بعضی حرفها رو نمیزدم، بعضی فکرها رو میریختم دور… اگه یه غول چراغ جادو بهم میگفت آروز

دوستان لطف می‎کنن و پیامک تبریک عید می‎فرستن برام. منم تصمیم گرفتم یه متن خوب برای پیامک تبریک پیدا کنم. رفتم به چندتا سایت سر

امروز رفته بودم برای مصاحبه کاری. استرس داشتم. سعی کردم معلوم نشه، ولی شد. هنوز هم معلوم نیست گند زدم یا نه، بعد از عید

این کار بابک رهنما رو خیلی دوست دارم. عالیه. از اون کاراییه که هر قدر هم گوش بدی خز نمیشه :دی متن ترانه: پیدا کن

بچه که بودم وقتی موهامو کوتاه می‎کردم، جوری سیخ می‎شد که انگار دست کردم تو پریز برق. با اون موهای سیخ سیخی کلی مضحکه‎ی خاص