از اونجایی که زبان انگلیسیام در سطح I am a blackboard و ایناس () مجبور شدم قسمت چهارم یه فیلم رو که خیلی هم دوستش
رفتم تو آشپزخونه آب بخورم، مادربزرگم میگه: گشنته؟ میگم: نه، اومدم آب بخورم. – چرا. گشنته. – نه عزیز. فقط اومدم آب بخورم. – چرا.
کلاس دوم و سوم ابتدایی یه درسی داشتیم به نام جمله سازی. سمت راست دفتر از بالا به پایین یه خط قرمز میکشیدیم و طرف
پیشنهاد می کنم به سایت درسنامه سر بزنید و از دوره های آموزشی رایگان موجود در سایت استفاده کنید. مخصوصا دوره کوتاه وبلاگ نویسی، دوره
19 روز. آستانه تحملم همینقدر بود! حالا دیگر نه لاشخوری هست که زل بزند توی چشمم و فکرم را بخواند و نه قورباغهی بزرگی که
بالاخره چنگ در گردن آن لاشخور انداختم و بعد از خفه کردنش می خواهم آن قورباغه زشت و بزرگ را هم قورت بدهم. به خاطر
یه کاری هست که گذاشتم تو لیست انجام کارهای روزانه. از بس که اراده ی محکمی دارم، هر دفعه که موعد انجام کار میرسه، چند ساعت به تعویق
همین الان (الان که نه دو سه دقیقه پیش) یهو گوشم سوت کشید. جوری که گفتم الانه که سرم بترکه. قدیمیا می گن وقتی اینجوری