خواب و خیال
گاهی اوقات به دست آوردن بعضی چیزا، تبدیل میشه به یه آرزوی بزرگ و دست نیافتنی برای آدم. هر روز با فکرش از خواب بلند
گاهی اوقات به دست آوردن بعضی چیزا، تبدیل میشه به یه آرزوی بزرگ و دست نیافتنی برای آدم. هر روز با فکرش از خواب بلند
چرا وقتی که می خوای به یه نفر چیزی رو نشون بدی که خرابه و کار نمی کنه، دقیقا همون موقع درست کار می کنه
رفتم تو آشپزخونه آب بخورم، مادربزرگم میگه: گشنته؟ میگم: نه، اومدم آب بخورم. – چرا. گشنته. – نه عزیز. فقط اومدم آب بخورم. – چرا.
کلاس دوم و سوم ابتدایی یه درسی داشتیم به نام جمله سازی. سمت راست دفتر از بالا به پایین یه خط قرمز میکشیدیم و طرف
19 روز. آستانه تحملم همینقدر بود! حالا دیگر نه لاشخوری هست که زل بزند توی چشمم و فکرم را بخواند و نه قورباغهی بزرگی که
بالاخره چنگ در گردن آن لاشخور انداختم و بعد از خفه کردنش می خواهم آن قورباغه زشت و بزرگ را هم قورت بدهم. به خاطر
یه کاری هست که گذاشتم تو لیست انجام کارهای روزانه. از بس که اراده ی محکمی دارم، هر دفعه که موعد انجام کار میرسه، چند ساعت به تعویق
همین الان (الان که نه دو سه دقیقه پیش) یهو گوشم سوت کشید. جوری که گفتم الانه که سرم بترکه. قدیمیا می گن وقتی اینجوری